شهریور 93 - محرم اسرار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محرم اسرار
درباره‌ی وبلاگ

به نام خدا سلام اینجا رو ساختم که از دلم برای دیگران و برای خودم بنویسم. امیدوارم دلنوشته‏هام تو اینجا مورد پسند دوستانم باشه. امیدوارم اینجا سکوی پرتابم به سوی شروع موفقیت‏های روز افزونم باشه.
موسیقی وبلاک
"
امکانات وب

بازدید امروز:0
بازدید دیروز:13
کل بازدیدها:313697

به نام خدا

سلام

باز قسمت شد کمی تا قسمتی مدتی تنها باشم.

می گم کمی تا قسمتی چون اولش بابام و آبجیم و داداشم بودن. بعد بابام و آبجیم هم رفتن و من داداش موندیم و اونم شیفتش که می شه اونوقته که تنهای تنها می شم.

خب تو این مدت یه بار عدس پلو درست کردم و هوووم یه چیز دیگه هم درست کردما یادم رفت.

و این آخری که دیشب درست کردم کباب شامی بود. نمی دونم اسمش همینه یا نه. خودم که کلا به همه این جور چیزا می گم کباب. حالا می خواد گوشت باشه یا مرغ باشه یا گوشت و سیب زمینی باشه یا نباشه.

اول یه بسته گوشت چرخ کرده

حتما می پرسید یعنی چه قدر. خب اونو باید بیاین از مامانم بپرسید که بسته بندی می کنه. اندازه دست خودشه.

دو عدد پیاز فکر کنم شایدم یکی بزرگ و بود یکی کوچیک تر

دو عدد سیب زمینی . مال ما چون بزرگ بود 2 تا لازم شد شاید اگه متوسط باشه 4 تا بخواد

نمک به میزان کم. خب این سلیقه خودمه شما جرأت دارید و نمی ترسید غذا شور بشه بیشتر بریزید.

دو تا تخم مرغ. فکر کنم دو تا زیاد بود. همون یه دونه بسه. ممکنه بو ماهی بگیره.

زدچوبه فراوون :دی

فلفل سیاه اگه خودت تنها بودی زیاد اگه با خانواده بودی متوسط

خب زیاد که تند نیست که مزه هم داره پس هر چی بیشتر بهتر :دی

فکر کنم من همینا رو استفاده کردم.

اول یخ گوشت رو آب کنید. صبر کنید آب بشه بهتره.

بعد پیاز رو رنده کردم و با گوشت مخلوط. حسابی ورز دادم.

تو یه ظرف دیگه سیب زمینی رو رنده کردم و یه تخم مرغ بهش زدم و بعد هم نمک و زرد چوبه و فلفل.

یه تخم مرغ هم به گوشت زدم که همین اشتباهم بود شما مرتکب نشین. غذاتون خوشمزه تر می شه.

بعد محتویات دو ظرف رو با هم مخلوط نموده و گذاشتم تو یخچال تا آب بندازه.

بعد هم که ماهی تابه و روغن و اینا و با دستهای تمیز از مواد برداشته فشرده می کنید تا آب اضافیش گرفته بشه. یه چیزی بین بیضی و لوزی و مستطیل درست می کنید می ذارید تو روغن.

این شد آشپزی پسرونه :دی

-----

بگذریم

راستش تنهایی این روزا خیلی حال داد. هم از والیبال حال کردم و هم از یه برنامه دیگه بیشتر تر.

اونم سریال درد سرهای عظیم بود.

چند وقتی بود که سنگ شده بودم. این سریال اما حسابی حس و حالم رو لطیف! کرد. درست مثل لطیف... .

دیشب پیاز رنده کردن بهونه شد و دست به دست سریال دادن و چشمام کمی جلا پیدا کرد :)

پریشب خود سریال تنهایی زحمتش رو کشیده بود و امشب باز هم خود سریال جور پیاز رو  کشید!

نمی دونید چه حس خوبی بهم دست می ده وقتی بعضی سکانس های این سریال رو می بینم. لذتی می برم وصف نشدنی.

هر کی خواست دعا کنه خدا این لذت رو نصیبش کنه. :دی

یه چی می گم یه چی می شنوید... .

باور کنید.

-----

خدایا شکرت این تنهایی  رو شدیدا لازم داشتم. ممنونم خدای خوبم :)


[ دوشنبه 93/6/24 ] [ 9:48 عصر ] [ پارسا زاهد ] [ نظرات () ]
اوقات شرعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پیوندهای دوستان