سلام
اين زن تور بر سر دارد
با همين تور برادرم را تور کرده است
در عروسي باران آمد
اين زن ته ديگ زياد ميخورده است
امروز پارسال است.
پارسال پارسا در باران با سمند آمد.
من برادر کوچک او هستم.
اوداماد است.
داماد بسيار ضايع است. همش بيب بيب ميزند.
تا داماد در را براي عروس باز کرد، سمند گفت: "در باز است"
آقا صفدر شوهر خواهر همسايه مان، به اقدس خانم گفت: در باران عروسي زيباست.
من هم ميخواهم پارسال با باران عروسي کنم.
باران دختر خوبيست.
ما با هم درس ميخوانيم...
آخ... داماد هنوز در باران است!
:دي
جان من برداشتتو بگو. ببينم من ضايع ترم يا تو؟ :دييييي
مدادو از عمد گذاشتي لاي کتاب فکر کردي من نميفهمم؟ عجب!
بعدشم داداش من. اين راهش نيستااا. بايد اول بري اين مسالو با مادر گراميت در ميون بذاري...شايد بنده ي خدا کسي رو برات زير نظر داشته باشه
يه وقتم نري اين کتابو نشون بدي بگي مدادم اينجاش بود!!! ميخندن بهت. عيبه. زشته. دوستت دارم اينا رو بهت ميگماااا. وگرنه تجربياتو کسي ارزون بهت نميده!
ها؟ :دييييي
جالب بود.
از بچگي بچه ها دچار توهم فانتزي عشق و عاشقي کاذب مي شن بلوغ زودرس
خبر از بي پولي ندارند و مخارج گول مي خورند فکر مي کنن به همين سادگيه