وبلاگ :
محرم اسرار
يادداشت :
لطفي که وظيفه ميشه!!!
نظرات :
1
خصوصي ،
15
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
گوياي خاموش
به نام خدا
سلام
الآن در مورد اصل پست حرفم نمي ياد، ان شاءالله چيزي يادم اومد مي گم.
اما در مورد مرسانا، ماشاءالله چه بزرگ شده :)
مي گم هنوزم وقتي شما رو مي بينه جيغ مي کشه و مي زنه زير گريه؟
(البته اگر عکاس خودتون باشيد که داره مي خنده بهتون.. شايدم مامانش پشت سرتون ايستاده و مي گه بخند، عمو که ترس نداره :دييي)
پاسخ
به نام خدا/ سلام/ پس منتظرم. حتماً بياين در مورد بقيه هم نظرتون رو بگين :)/ در مورد مرسانا، اون وقتي که هنوز همسايهي ديوار به ديوارم بودن، بعد يه مدتي باهاش دوست شده بودم :)/ بعد رفتن يه طبقه بالاتر. بعد يه ماه که دوباره ديدمش اولش يه خجالت حيا گونه دخترونه از خودش نشون داد که نگوو :)/ اما بازم باهاش دوست شدم/ ماشالله با اين که هنوز يه سالش نشده، خيلي خوب راه افتاده. از دختر همسايمون، ضحي، زودتر راه افتاده :)/ ميگن دخترا هم زودتر راه ميفتن و هم زودتر حرف ميزنن/ الان مرسانا توجه همه رو ه خودش جلب کرده/ چند روز پيش يکي از همکارام، دستش رو گرفته بود و با آسان سور اين بالا و پايين ميبردش :)/ مامانش ميگه ديگه تحمل تنهايي تو اتاق رو نداره. دوست داره راه بره و بره بيرون :)/ /البته اين عکسم خيلي تاريک افتاده پشت به نور بود. اما خودم عکس گرفتم . به منم ميخنده لازم نيست مامانش حتماً باشه تا بخنده :)