سلام
پارسا اين نظر خصوصي ها چيه که برات اومده؟؟
کنجکاو شدم خب :ديييي
خب يه پيشنهادم من بدم
پارسا من ميگم يه رسم جديد بذاريم توي قضيه خواسگاري و اينا
اينکه مثلا دو سه نفر پسر برن يه جا خواستگاريبعد به دختر بگن از بين اينا يکي رو انتخاب کن! هوم؟
يا اينکه مثلا براي دو پسر برن خواستگاري يک نفر ، بعد يکي از اونها با اون يکي ديگه تباني کنه و بگه به خاطر اينکه بحث رفاقتمون محکم تر بشه ، يهو من شرو ميکنم از تو تعريف کردن و خوب گفتن تا تو رو انتخاب کنند :دي يه جور ايثار کنه مثلايااااااااااا..... خب ديگه پيشنهادات بنده به پايان رسيد
واااااااااي پارسااااااااااااااااا تو رو خداااااااااااااااا ....
بريم يه موضوع ديگه؟
خب پسره دو تا شغل داشته... تقريبا اين موضوع مربوط به اون وقتاست که شرکت هاي هرمي مد شده بود و بگير بگير بود!
بعد اينکه.. يه پسر لوس، از يه مادر لوس بوجود مياد...
آبجيمم گفت: من نميدونم. به بابام ميگم زنگ بزنه. خانمه هم گفت نهههههه نمي خواد :ديييي
--------------------------
پارسا ميشه خواهش کنم يه پست ديگه بزني؟
از لطف دوستان ممنونم. ترسم واقعا ريخت!
-------------------
ما هم همچين خاطره اي داشتيم.
دفعه اول خانم معرف همراه با مادرجانشون تشريف آوردن.
دفعه بعد خانم معرف، مادرجان و خواهر جان اومدن.
دفعه ي بعد خانم معرف، مادر جان، خواهر جان، خاله جان و آقاي پسر .
دفعه ي بعديش خانم معرف روش نشد بياد! مادر جان و خواهر جان و خاله جان و پسر جان و پدر جان اومدن.
خوشبختانه تو اين جلسه بابا يه چيزي گفت که تو خانواده دشمن در گيري داخلي پيش اومد.شغل آقا پسر براي خانواده ش رو شده بود.فکر کنين، نمي دونستن شغل پسرشون چيه!!!
چند ساعت بعد اينکه رفتن مادرجانشون زنگ زد، به خواهرم گفت ميشه به پسرم زنگ بزني؟ آخه از وقتي اومديم قهر کرده رفته تو اتاقش. درم باز نمي کنه!