• وبلاگ : محرم اسرار
  • يادداشت : مگه ما چيپس و پفکيم؟
  • نظرات : 4 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + ديار محبت 
    سلام
    منظورم اون نظر طولانيه بود
    عموميش ميکردين خب کنجکاوي يه عده هم برطرف ميشد :دي
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ آره بايد عموميش مي‌کردم :دي
    به نام خدا

    سلام

    آپ؟!
    آپ!
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ چشم/ همين امروز/ البته شايد تا شب طول بکشه شايدم نه :)
    + 2066 

    سلام

    پارسا اين نظر خصوصي ها چيه که برات اومده؟؟

    کنجکاو شدم خب :ديييي

    پاسخ

    به نام خدا /سلام /اتفاقا يکيش مربوط به خودت ميشه ‏:دي /


    خب يه پيشنهادم من بدم

    پارسا من ميگم يه رسم جديد بذاريم توي قضيه خواسگاري و اينا

    اينکه مثلا دو سه نفر پسر برن يه جا خواستگاري
    بعد به دختر بگن از بين اينا يکي رو انتخاب کن! هوم؟

    يا اينکه مثلا براي دو پسر برن خواستگاري يک نفر ، بعد يکي از اونها با اون يکي ديگه تباني کنه و بگه به خاطر اينکه بحث رفاقتمون محکم تر بشه ، يهو من شرو ميکنم از تو تعريف کردن و خوب گفتن تا تو رو انتخاب کنند :دي
    يه جور ايثار کنه مثلا

    يااااااااااا..... خب ديگه پيشنهادات بنده به پايان رسيد

    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ بعد به نظر شما با اين رسم جديد، ارزش خانوما پايين‌تر نمياد؟/ به نظر من هيچ آدم عاقلي با ارزش‌ترين چيز تو زندگيشو ايثار نمي‌کنه./ اگه آدم همسفري انتخاب کنه که بهترين باشه، اين ميشه با ارزش‌ترين چيز و باعث سعادت دنيوي و اخروي. پس ايثار در اين مورد اصلااااااااً جايز نيست. شوخي هم ندارم :)


    واااااااااي پارسااااااااااااااااا تو رو خداااااااااااااااا ....

    بريم يه موضوع ديگه؟

    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ چي شده شما دو تا از اين پست به اين قشنگي فراري هستين؟ هان هان هان؟ :دي
    + صبا 
    سلام
    يه عالمه حرف داشتما
    نظراتو خوندم ديگه حرفم نمي ياد
    الهي همه خوشبخت بشيم مهم اينه
    گويا اگه روشون مي شد همساده هاشونم مي ياوردن

    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ الهي آمين :)/ من که فکر کنم با توجه به نظر خانم تيردراپ، بعيد نيست جايي همسايه ها رو هم ببرن
    + 2066 

    سلام


    خب پسره دو تا شغل داشته... تقريبا اين موضوع مربوط به اون وقتاست که شرکت هاي هرمي مد شده بود و بگير بگير بود!


    بعد اينکه.. يه پسر لوس، از يه مادر لوس بوجود مياد...

    آبجيمم گفت: من نميدونم. به بابام ميگم زنگ بزنه. خانمه هم گفت نهههههه نمي خواد :ديييي

    --------------------------

    پارسا ميشه خواهش کنم يه پست ديگه بزني؟

    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ خوب شد بهشون رو ندادين :دي/ خواهش نکن که نمي‌شه :دي/ به خاطر گل روي تو ايشالله به زودي مي اپم (بوس)
    + پفک! 
    بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق

    بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق

    بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق
    هاه!خوب بود ..مرسي!
    :دي
    پاسخ

    به نام خداسلامعالي بود :ديييي
    + ديار محبت 
    باور کنيد الان ميرم :)
    سلام خدمت آقاي هاوايي
    اولش خوندم فکر کردم براشما خواستگار اومده بوده
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ براي من يا براي هاوايي/ اهان براي هاوايي :دي/ اما خب ماها بايد بريم خواستگاري نه اينکه بيان خواستگاريمون :دي
    + ديار محبت 
    ا اشتباهي تيک خصوصي خورد
    خصوصي نبود :)
    پاسخ

    به نام خدا/سلام/ کدوم رو مي‌گين: اين يا اون يا اون يکي طولانيه ؟ :دي
    + 2066 

    سلام

    از لطف دوستان ممنونم. ترسم واقعا ريخت!

    -------------------

    ما هم همچين خاطره اي داشتيم.

    دفعه اول خانم معرف همراه با مادرجانشون تشريف آوردن.

    دفعه بعد خانم معرف، مادرجان و خواهر جان اومدن.

    دفعه ي بعد خانم معرف، مادر جان، خواهر جان، خاله جان و آقاي پسر .

    دفعه ي بعديش خانم معرف روش نشد بياد! مادر جان و خواهر جان و خاله جان و پسر جان و پدر جان اومدن.

    خوشبختانه تو اين جلسه بابا يه چيزي گفت که تو خانواده دشمن در گيري داخلي پيش اومد.شغل آقا پسر براي خانواده ش رو شده بود.فکر کنين، نمي دونستن شغل پسرشون چيه!!!

    چند ساعت بعد اينکه رفتن مادرجانشون زنگ زد، به خواهرم گفت ميشه به پسرم زنگ بزني؟ آخه از وقتي اومديم قهر کرده رفته تو اتاقش. درم باز نمي کنه!



    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ پس از اين موارد زياده :دي/ من نمي‌دونم يعني اينا به عقل خودشون اطمينان ندارن که اين همه لشکر با خودشون ميارن؟/ اين مورد شما که ديگه يه اشکال ديگه هم داشته/ خانواده پسر از شغل پسر خبر نداشتن !!!!/ بعدشم چطور روشون شده از شما بخوان که دخترتون به پسرش زنگ بزنه!!!؟ /البته علي جون ببخش که اين طوري گفتما خب آدم لجش مي‌گيره. ايششششششششش :دي
    + ديار محبت 
    سلام
    خب الان خيليااين مدلي ميرن خواستگاري و درواقع ميخوان دوخانواده بيشتر باهم آشنابشن. البته راه زياد جالبي نيست. بهتره از همون اول باهم قرار بذارن که چند جلسه رفت و آمد و مهموني داشته باشن و حتي يه مسافرت ولو يه روزه باهم برن. مثلا جاده شمال :)
    بهرحال اگه قبل از وقوع ازدواج اين رفت و آمدها هرچند به دفعات رخ بده .. ولو با حضور عمه و خاله و غيره .. خيلي بهتر از اينه که بعداز مدتي همين رفت و آمدها براي جدايي و گله و شکايت باشه.. و باز عمه و خاله و غيره برن و بيان که مثلا آشتي بدن طرفين رو.

    پاسخ

    به نام خداسلاممن فکر مي کنم حضور همين عمه و خاله و ... بعد ها باعث باز شدن پاشون تو زندگي دو نفري که مي‌خوان ازدواج کنن بشه و دخالت‌هاي نابجا و اينا . اين طور نيست؟
    به نام خدا

    سلام

    پفک (همون تران :دي) جان اينقدر بوووق نزن بذار صدا به صدا برسه :پي


    البته اشتباه گرفتيد حرفم رو ها، گفتم اگر سنتي باشه (به اين معني که قبل از اون شناخت خاصي از هم نداشته باشن)، يه بار حرف زدن در خيلي موارد کافي نيست. آخه مگه مي شه با يکي دو ساعت حرف زدن همديگه رو خوب بشناسن؟

    ديگه همين ديگه.

    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ آخ بله حواسم نبود/ فکر کردم گفتين دو جلسه زياده/ نمي‌دونم شايد چون تجربه نداشتم منم فکر کردم 2 جلسه زياده/ در حد همون فيلم و سريال بوده ديگه‌:دي/ اما قبول دارم ازدواج سنتي به اون معني که گفتين/ يعني عدم شناخت قبلي، جلسات بيشتري رو براي آشنايي مي‌طلبه// البته شايد اين مورد به خاطر اين برام عجيب بوده که خانواده پسر، خواستار صحبت دوباره دختر و پسر با هم بودن// راستش من اعتقاد دارم خانواده پسر بايد قبل از اومدن انتخابشون رو کرده باشن و اگه کسي پيشنهاد جلسات بيشتر رو مي‌ده، خانواده دختر باشن./ وگرنه اين يعني شايد خانواده پسر منصرف بشن و اين طوري دختر اگه انتخابشو کرده باشه ضربه مي‌خوره.يکم آخرش بي ربط شد :دي ببخشيد
    + تران 
    هي نميخوام هي در اين موارد بحرفماااا...نميذارن که :دي

    ولي من اين مدل و بدترش رو هم داشتم
    هم اينکه با فاميل ميان
    و هم اينکه که تر اينکه ؛ با دوستشون اون هم دوستي که با هم تو باشگاه اشنا شده بودن ...يني خودشون زياد با هم آشنا نبودن بعد اومده بودن راجع به دختر (همون پفک)نظر بدن و مشورت بگيرن از هم ..
    يکي نيس بگه آخه بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق
    يذره بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق
    بووووووووووووووووووووووووووووووووووق
    ...
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ تقريباً فهميدم چي گفتين/ اما اين صداي بوق بلند بود کل حرفتون رو انگار سانسور کرد :دي/بله متاسفانه بدترش هم هست :(
    به نام خدا

    سلام

    هاوايي خان نترس

    در مورد اين که يه جلسه مادر و مثلاً خواهر برن خيلي تعجب نکردم، چون زياد ديدم اين رسم رو، اما فقط يه جلسه ها، ديگه بيشتر دليلي نداره (اصلاً يادم نمي ياد توي تبيان در اين مورد چي گفتيم).

    و خب در صورتي که خواستگاري سنتي باشه و پسر و دختر شناختي از هم نداشته باشن، يه جلسه حرف زدن شايد براشون کافي نباشه.

    اما بقيه ش ديگه خيلي...
    يعني چي يه سر هم با فاميلاشون بيان؟
    لابد بعدشم نوبت به همسايه هاشون مي رسه! :دي

    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ نه ديگه اومدين همه، آروم شد :دي/ نمي‌دونم شايد اينقدر مباحث اين مدلي بوده که قاطي کردم :دي/آره در صورتي که سنتي باشه، يه بار کافيه./ من مشکوکم نکنه اين پسره اومده بود تو تبيان اون ليست 50 تا سوالي رو که بچه‌ها گفته بودن رو پرينت گرفته. بعد فرصت نشده بيشتر از 25 تا شو بپرسه. براي همين 25 تا ديگه رو براي جلسه بعد گذاشته:دي/نمي‌دونم والا. رو مي‌دادن حتماً نوبت همسايه ها هم مي‌شده :دي
       1   2      >