• وبلاگ : محرم اسرار
  • يادداشت : مگه ما چيپس و پفکيم؟
  • نظرات : 4 خصوصي ، 18 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + 2066 

    سلام

    از لطف دوستان ممنونم. ترسم واقعا ريخت!

    -------------------

    ما هم همچين خاطره اي داشتيم.

    دفعه اول خانم معرف همراه با مادرجانشون تشريف آوردن.

    دفعه بعد خانم معرف، مادرجان و خواهر جان اومدن.

    دفعه ي بعد خانم معرف، مادر جان، خواهر جان، خاله جان و آقاي پسر .

    دفعه ي بعديش خانم معرف روش نشد بياد! مادر جان و خواهر جان و خاله جان و پسر جان و پدر جان اومدن.

    خوشبختانه تو اين جلسه بابا يه چيزي گفت که تو خانواده دشمن در گيري داخلي پيش اومد.شغل آقا پسر براي خانواده ش رو شده بود.فکر کنين، نمي دونستن شغل پسرشون چيه!!!

    چند ساعت بعد اينکه رفتن مادرجانشون زنگ زد، به خواهرم گفت ميشه به پسرم زنگ بزني؟ آخه از وقتي اومديم قهر کرده رفته تو اتاقش. درم باز نمي کنه!



    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ پس از اين موارد زياده :دي/ من نمي‌دونم يعني اينا به عقل خودشون اطمينان ندارن که اين همه لشکر با خودشون ميارن؟/ اين مورد شما که ديگه يه اشکال ديگه هم داشته/ خانواده پسر از شغل پسر خبر نداشتن !!!!/ بعدشم چطور روشون شده از شما بخوان که دخترتون به پسرش زنگ بزنه!!!؟ /البته علي جون ببخش که اين طوري گفتما خب آدم لجش مي‌گيره. ايششششششششش :دي