سلام
از لطف دوستان ممنونم. ترسم واقعا ريخت!
-------------------
ما هم همچين خاطره اي داشتيم.
دفعه اول خانم معرف همراه با مادرجانشون تشريف آوردن.
دفعه بعد خانم معرف، مادرجان و خواهر جان اومدن.
دفعه ي بعد خانم معرف، مادر جان، خواهر جان، خاله جان و آقاي پسر .
دفعه ي بعديش خانم معرف روش نشد بياد! مادر جان و خواهر جان و خاله جان و پسر جان و پدر جان اومدن.
خوشبختانه تو اين جلسه بابا يه چيزي گفت که تو خانواده دشمن در گيري داخلي پيش اومد.شغل آقا پسر براي خانواده ش رو شده بود.فکر کنين، نمي دونستن شغل پسرشون چيه!!!
چند ساعت بعد اينکه رفتن مادرجانشون زنگ زد، به خواهرم گفت ميشه به پسرم زنگ بزني؟ آخه از وقتي اومديم قهر کرده رفته تو اتاقش. درم باز نمي کنه!