وبلاگ :
محرم اسرار
يادداشت :
بابا اگر بيايد؟!
نظرات :
2
خصوصي ،
11
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
گوياي خاموش
ياد اون پل هاي توي کارتون ها افتادم..
که طرف با ترس و لرز از روش رد مي شه.. بعد وسط راه يهو چند تا از تخته ها از زيرپاش درميره.. چند لحظه مي ايسته.. دوباره به اعصابش مسلط مي شه و به راهش ادامه مي ده.. داره موفق مي شه که آخراي راه يهو يکي از طناب هاي اطراف پل پاره مي شه و...
:|
همه فکر مي کنن طرف غزل خداحافظي رو خونده.. اما يهو مي بينيم چنگ زده به طناب و داره خودش رو به زحمت بالا بکشه...
وصف بالا شايد زندگي خيلي از ماها باشه.. فقط اميدوارم لحظات آخر نااميد نشيم و «چنگ بزنيم به آخرين و تنها راه نجات»...
پاسخ
به نام خدا/ سلام / ناگفتههايي که اين عکس نشون ميده رو خيلي خوب تکميل کرديد :)/اونجاي آخرش رو خيلي دوست دارم. "همه فکر مي کنن طرف غزل خداحافظي رو خونده.. اما يهو مي بينيم چنگ زده به طناب و داره خودش رو به زحمت بالا بکشه..."/ يعني اينجاي اين فيلمها که ميرسه وقتي ميبينم ا چه خوب زنده مونده و اومده بالا، خيلي خوشحال ميشم.:)/ بله بايد ريسمان مناسب رو از ريسمانهاي پوسيده تشخيص بديم. تشخيصي که اين روزها خيلي سخت شده:|