• وبلاگ : محرم اسرار
  • يادداشت : تنها در خانه
  • نظرات : 6 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + حس غريب 
    سلام
    اينجام که اپ نشده!
    هنوز از تنهايي در نيومدين؟
    :دي
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ خب اينقده تنهايي خوب بود که مي‌خوام مزش زير دندونم بمونه :دي/ انشالله زود زود آپ مي‌کنم :)
    + رب 
    سلام

    هوممم
    تنها
    اينم خوبس

    مگه اين مهر ميذاره ادم کامنت بذاره !وااح!
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ همون پس به بوي ماه مهر حساسيت داريد :دي/ باز آمد بوي ماه مهر، بوي ماه مهربانف ماه مدرسه :دي
    + 2066 

    سلام


    من آپ نکردماااا. بي خودي نياي باز چماق بکشي :دييي

    فقط اومدم به دوستام سر بزنم


    خوبي؟


    اوووووه اوه. بعد ايم همه مدت که نبودم هنوز آپ نکردي؟

    من جاي تو بودم تا الان 50 تا آپ کرده بودم:->




    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ خيلي ممنونم از اينکه به ياد دوستات هستي :) :دي/ ولي تا آپ نکني قبول نيست/ هر چي باشه بازم به کم آپي تو نمي‌رسه :دي
    به نام خدا

    سلام

    خب ديگه، خودتونم توي پيوست 4 ختم اين پست رو اعلام کرديد انگار..
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ تو فکرش هستم/ چند قسمتيه يکم جمع جورش کنم حتماً آپ مي‌کنم/ راستي از سوز به دل اونايي که پارسي بلاگ ندارن. مي‌خوام از طريق نرم افزار ورد word از طريق امکان پابليک پست جديد رو آپ کنم. تو راهنماي پارسي بلاگ خوندم. ببينم چي مي‌شه :دي
    به نام خدا

    سلام

    تجربه ثابت کرده که وقتي آدم خيلي براي يه چيز اين مدلي (مثل همين تنهايي که گفتيد) هي فکر و خيال خوش مي کنه و برنامه ريزي که چه بکنم و چه نکنم و اينا، آخرش خيلي به دل نمي چسبه! يعني يه چيزايي انگار بايد برنامه ريزي نشن تا دلچسب تر بشن!
    هوم؟


    رسيدنشون به خير :)
    پاسخ

    به نام خدا// سلام/ بله/---شايد اگه برنامه‌ريزي نمي‌کردم و به قول دکتر بازي‌گوشي هم نمي‌کردم، الان بيشتر استفاده کرده بودم آه..../ چه قدر منتظر بودم دوباره يه چند روزي همه برن و تنها بشم اما نشد اون چيزي که انتظار داشتم :(/ // ممنون
    به نام خدا

    سلام

    بالاخره خونه رو مرتب کرديد؟ ظرفا رو شستيد؟ :دي

    نه رزي جان، جاي ظرف کثيفا داخل فر ه! دونخطه بدآموزي! :پيييي

    مسابقه ي حجرات چي بود اون وقت؟ :متفکر
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ مرتب ؟ نه . هنوز نه/ اما از نظر آشغال و تميز هست. فقط همون طور که پايين تر گفتم يه روفرشي مچاله شده تو هال هست و يه رخت آويز. اوه لباساي قبلي رو رخت آويز رو نمي‌دونستم مال کيه همين طور البته تا شده کنار دراور گذاشتم. :دي ظرفا هم که قبلي‌ها رو شسته بودم و خشک که شدن تو کابينت گذاشتمشون. الان دو تيکه ظرف کثيف هست مال ديشب که حال غذا درست کردن نداشتم. براي همين به جاي خورشت قيمه، سيب‌زميني با سوسيس سرخ کردم. واااي خوب شد يادم انداختين يکم روغن پريده رو اجاق گاز که بايد تا خونواده بر نگشتن تميز کنم :دي// .. کارايي که مونده تو سه چهار ساعت تموم مي‌شه و خونه مرتب و تميز براي ورود خانواده البته مهمون هم داريم که ديگه حتماً به خاطر مهمونا هم شده بايد مرتب کنم خونه رو// .. باور کنيد من الان ياد گرفتم که مي‌شه ظرفاي کثيف رو تو فر گذاشت....:دي // // مسابقه حجرات. در واقع تو ماه رمضون تو محل کار تا ساعت 9 صبح يه روز در ميون تفسير سوره حجرات آموزش دادن. منم خيلي خودم رو اکتيو (به عربي فعال و به فارسي شايد کوشا ) نشون دادم و سوال مي‌پرسيدم در حد لاليگا :دي/ آخر ماه رمضون امتحان گرفتن که در واقع نوعي مسابقه هم بود و فکر کنم سه تا غلط بيشتر نداشته باشم. اگه به قولشون عمل کنن و قرعه کشي رو زود انجام بدن و من هم اسمم در بياد و البته امام رضا هم بطلبه جايزه‌ش سفر به مشهد البته با محلي براي اقامت هستش :) دعا کنيد بطلبه امام رضا :)
    + رز عاشق 
    سلام
    واقعا چقد خوبه تنهايي
    ميگم مگه وقتي تنهايين همسايه ها ميان پيشتون؟؟؟
    شايد به اين دليل تنهايي رو دوس دارين چون هميشه دورو برتون شلوغ بوده؟!
    يه سوالي برام پيش اومده مگه آقايونم احساساتي ميشن؟
    اين ريختو پاش ها واسه آقايون طبيعيه وقتي تو خونه تنهان ميگيرن ظرف كثيف ميكنن كلي ريختو پاشو اينا وقتي بفهمن كسي قراره خونه بياد بعد اونوقت تند و سريع ماست مالي ميكنن همه چيو...مثلا ظرفا رو تو كابينتا جاسازي ميكنن...لاف تشكو مچاله شده ميندازن تو كمد و آشغالارم كه زير فرش قايم ميكنن...ههه ه نه؟؟؟
    البته اينايي كه گفتمو نديدم از كشي اما ميدونم كه معلولا همينجورين آقايون
    ديگه بايد يه فرقايي بين آقا و خانوم باشه ديگه...
    پاسخ

    به نام خدا// سلام/ واقعاً خوبه تنهايي/ کاش مي‌تونستم بيشتر ازش استفاده کنم/ همسايه ها ؟/ نه بابا اونا بيشترشون مسافرت هستن هنوز :دي/ اگه منظورتون از شلوغ 5 نفر ديگه هست. خب شايد/ اما فکر کنم دليلش اين نباشه. بيشتر دوست داشتم با خودم خلوت داشته باشم و... /آقايون مگه انسان نيستن ؟ :دي/ خب انسان‌ها همشون احساساتي مي‌شن ديگه، نمي‌شن؟ فقط چون خانوما بيشتر اين احساساتشون رو بروز مي‌دن به نظر رسيده آقايون احساساتي نمي‌شن :)// قبول دارم براي بعضي يا خيلي از آقايون که تو تنهايي همين طوري رفتار مي‌کنن/ خود منم 50 درصد اين طوري هستم./ يعني الان که خيالم راحته اگه جايي ريخت و پاش باشه دست نمي‌زنم به کارهاي ديگه مي‌رسم. اما خب وقتي بفهمم يه روز ديگه بيشتر مهلت ندارم. واقعاً دست به کار مي‌شم و خوب تميز مي‌کنم. چون مامانم دست همچين آقايوني که مثال زدين رو خونده و متوجه مي‌شه. يه بار که خونه رو فقط مرتب کرده بودم و ظاهرش چيزي نشون نمي‌داد. مامانم سريع فهميد خونه يه مشکلي داره و توبيخم کرد./ البته اينم بگم الان خونه‌مون زياد اوضاعش بد نيست.// فقط دو تا دونه بشقاب تو ظرف شويي مونده و يه جارو برقي که وسط هال که هنوز بعد دو روز فرصت نکردم سيمش رو جمع کنم و بذارمش يه گوشه :دييييييييييي/ بعد روفرشي هم نصفه نيمه پهنه و لباس‌هايي هم که شستم هنوز رو رخت آويزه :دي/ اما خب ظرف‌هاي قبلي که شسته بودم رو گذاشتم سر جاشون تا سبد ظرف‌ها خلوت باشه// اوه اوه گرد گيري نکردم مامانم خيلي به گرد نشسته شده رو ميز و اينا حساسه اينو حتماً بايد يادم بمونه انجام بدم.// ديگع همين. و قبول دارم فرق آقايون با خانوما رو و اونم تو همينه که اگه يه خانوم حتي تنها هم باشه بيشتر از حداکثر سه چهار ساعت حتي همين وضع نيمه مناسب خونمون رو تحمل نمي‌کنه و سريع خونه رو مثل دست گل مي‌کنه. اما منم خب 50درصد از اين جور صفات مردا رو به ارث بردم و خونه رو صد در صد براي ورود خانواده آماده نکردم :دي :)
    + رز عاشق 

    پاسخ

    (شکلک تعجب :دي)
    سلام
    بعد مدتها دلم پرکشيد يکي يکي به دوستان سر بزنم وبلاگ شمام به نصيب نبود اما تنها کامنتش مال شماست
    ميگم خداروشکر که سالميد
    خيلي مراقب اين ماشينا باشيد سر منم همين بالا اومده کلا شخصي سوار نشيد
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ خيلي ممنون و چه سعادتي داشتم که تنها کامنت نصيبم من شد. بازم خيلي خيلي ممنون/ آره بايد مواظب باشم. دست کم از پرايد مدل بالاتر رو سوار شخصي نشم :)
    + حس غريب 
    راستي ميخواستم از شما تشکر ويژه داشته باشم
    نصايح برادرانه شما بسيار بر جناب ....يي تاثير گذاشته، ايشان را سر به راه نموده است!
    حالا نميدونم چي گفتين عليه من! ولي هر چي بوده جواب داده رو ايشون
    :ِD
    يکم ديگه روشون کار کنين ميشه شبيه خودتون و مياد مشارکت و حمايت هم ميکنه

    پاسخ

    به نام خدا/ سلاممن خودم به نصيحت نياز دارم. و از بابت نصيحت‌هاي علي ممنونم. جدي مي‌گم. :)/ به هر حال ممنون. :دي درسته دوستان صميمي هستيم ولي تو اين مسائل يه اختلافات جزئي داريم که اونم همون طور که شاهدين بودين داره کم مي‌شه. / من عليه شما چيزي بگم :دي/ دي رو به معني گفتن نگيريدا :دي/ مطمئناً نه من کاملاً شبيه علي مي‌شم و نه علي کاملاً شبيه من/ ولي فکر مي‌کنم دوستيمون باعث شده خيلي شبيه هم بشيم
    + 2066 

    در ماشينو قفل کنن طبيعيه؟ نچ. اصلا.


    بايد بند کفشتو در مياوردي مينداختي گردن اوني که راننده نبود. بعد مي گفتي جوووووونتو ميگيرم پونصد اضافه ميدم. به من ميگن پارساله زاهد

    همه بچه هاي نت منو ميشناسن. در همين حال بند کفشو محکم دور گردنش گره بزن. بعد برو سراغ اون يکي. يوهاهاهاها تو رو هم ميکشم... :دييييي



    خونه تنهايي چه خبر؟

    مهمون نمي خواي؟ ;D

    گذا چي مي خوووووري؟

    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ خب بعضي جاها آره/ بعضي ماشين‌ها توش درها که بسته بشه و ماشين روشن بشه، خودکار قفل مي‌شن/ بعضي ماشين‌ها هم دراشون چفت و بست درست حسابي نداره و بايد قفلشون کرد./ اگه جاي باريک مي‌کشيد از همين کارا مي‌کردم :دي/ تو فکرش بودم که اگه شرايط وخيم شد يه حرکتي از خودم نشون بدم :دي/ "همه بچه هاي نت منو ميشناسن. "/ اينو خوب راست گفتي ها/ الان تو نت پارسا زاهد فقط من هستم :دي/ اين همه دوست خوب از بيشتر شهرها دارم:)// خبر سلامتي/ چرا نخوام/ دوست داشتم اينجا بودي و مي‌ديدمت :)/ همه دوستاي صميمي تو نت همديگه رو ديدن / الا من :(// گذا هم سه شب دمي گوجه‌هايي که آبجيم درست کرد رو خوردم حالا فکر کنم کتلت تو فريزر باشه فلافل هم البته هست :)// يه وقت فکر نکني به خاطر بلد نبودن پختن غذا اينا رو برام گذاشتنا // نه مي‌خواستن من ظرف زياد کثيف نکنم و آشپزخونه رو هم هشتا نکنم :دي
    + سياه؟سيا! 
    خوبه دو روز تنهايياااااااااااااااااا
    جاي من بودي چه ميکردي؟؟؟
    حالا خوبه ندزديدنت. اين داستان ماشين مشکي رو گفتي ياد يه خاطره افتادم.
    .....
    قديما يه جايي رفته بودم تقريبا 12 سالم بود.بيابون بود. پرنده پر نميزد و ساعت دور و بر ده و نيم شب بود.(حالا ماجرا داره که چرا اونجا بودم).
    بعدش خواستم با ماشين بيام خونه تو روستا از قضا يه وانت اومد و چون دو نفر جلو نشسته بودن پشت وانت سوار شدم بهش گفته بودم کجا پياده م کنه اما اونجا که قرار بود پيادم کنه نکرد و من هر چي ميزدم به سقف ماشين نه تنها نوايساد بلکه سرعتشو زيادتر کرد اما خونسرد بودم چون هم نترس بودم و هم زبل. بلاخره ماشين رسيد به يه سربالايي و سرعتشو نمي تونست زياد بده. شصتا ميرفت تقريبا و منم فرصتو غنيمت شمردم و از ماشين پريدم پايين تو حاشيه جاده. تا چند دقيقه نميتونستم راه برم يا حتي وايسم سر پا.ولي بلاخره با سر و بدن خونين پاشدم رفتم خونه.
    کلي خلاصه گويي کردم.
    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ ماجراي تو که خيلي بدتر بوده. مثل اين حوادث روزنامه‌ها :دي/ اين که تو بيابون بپري پايين اونم با جاده‌اي که کنارش سنگ و... باشه خيلي جرات مي‌خواد. خوب شده عقب نشسته بودي‌ وگرنه شايد اگه جلو بودي کاري ازت بر نميومد :|// اتفاقاً منم تو فکر بودم که اگه خواست رد بشه بپرم پايين. / چون در ماشين رو هم قفل کرده بود (که البته هر ماشيني که سوار مي‌شم همين کار رو مي‌کنه شايد به دليل امنيت. اما اينجا ديگه حس بدي بهم دست داد )// ولي نمي‌دونم چرا خيلي آروم مي‌رفت؟!!!! خيلي برام عجيب بود/ انگار همون 60 تايي که خودت گفتي/ اونم از کنار اتوبان که با اون سرعت طبيعي بود
    + 2066 

    سلام


    ان دفعه ي آخري که رفتيم مشهد، من اصلا حال و حوصله ي مسافرت نداشتم ولي وقتي رفتيم دلم راضي به برگشتن نمي شد.

    اگه ميرفتي حس و حالش ميومد سراغت.


    تو ضريح امام دعا کرده بودم که بعد از من يکي يکي شما ها رو هم بطلبه... تا الان خيلي ها رفتن. تو اين زنجيره رو پاره کردي . نامرت (حالا تنهاييتو با عذاب وجدان بگذرون :ديييييييييييي )


    تازه نزديک بود يه بلايي هم سرت بياد!


    پياده که شدي بايد شماره شو ميگرفتي..

    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ اون که بله . مسلماً اگه مي‌رفتم حس و حالش رو پيدا مي‌کردم. گفتم که بيشتر دلم مي‌خواست برم. اما خب چون تازه مرخصي گرفته بودم و اينکه شايد به زودي قسمتم مي‌شد، بهونه شد نرم :|/اينجوري فکر نکرده بودم که شايد اون ماشين بلايي بوده که به خاطر نرفتن سرم اومده باشه :دي :| // الان که فکرش رو مي‌کنم مي‌بينم بي ربطم نيستا :دي/ ديگه فرصت نشد شماره بردارم :) حواس نداشتم
    + خس غريب 
    سلام
    چطوري دلتون اومد از مشهد بگذرين؟



    پاسخ

    به نام خدا/ سلام/ خب احتمال دادم چند روز بعد نوبت خودم بشه. به عنوان جايزه محل کار :)/ اما انگار هنوز خبري نيست :(
    بزرگترين مسابقه وبلاگ نويسي با موضوع حجاب و عفاف با جوايز ويژه
    زمان شروع مسابقه : 29 مرداد 1391 مصادف با عيد سعيد فطر
    زمان پايان مسابقه : 26 مهر 1391 مصادف با سالروز ازدواج حضرت علي و حضرت فاطمه عليهماالسلام
    اعلام نتايج : 13 آبان 1391 مصادف با عيد سعيد غدير
    براي اطلاعات بيشتر به سايت jonbeshnet.irمراجعه فرمائيد.
       1   2      >