به نام خدابعد از چند ماه، دوباره اتفاقاتی رخ داده که امید و نا امیدی رو با هم دارن
سلام
حتماً شما هم تا به حال در مورد یارانهها و مسائل و مشکلات برخی مردم با این طرح جدید آشنا شدید.
گریبان ناهید رو هم یکی از این مشکلات گرفته.
اون اواخر، وقتی هنوز ناهید و سعید زیر یک سقف زندگی میکردن، طرح جمعآوری اطلاعات اقتصاد خانوارها شروع شده بود و ناهید، فرم مربوطه رو پر میکنه و مسلماً سعید رو به عنوان سرپرست تعیین میکنه. اما کف دستش رو بو نکرده بود که قراره این مشکلات پیش بیاد و جدا بشه. وقتی که یارانهها هدفمند میشه هم خب مبلغ یارانهی ناهید به حساب سعید واریز میشه.
ناهید تو این مدت خیلی تلاش میکنه خودش رو از سرپرستی سعید خارج کنه. میره فرمانداری و ازشون کمک میخواد.
فرمانداری هم سه راه پیش پاش میذاره. ا- آوردن طلاق نامه. 2- جمع آوری استشهاد محلی برای اثبات اینکه مدتی هست با همسرش زیر یک سقف نیست و نفقه بهش داده نشده. 3- این که خود سعید، ناهید رو از سرپرستی خودش خارج کنه
خب اولین راه که هنوز خیلی به انتهاش مونده، دومین راه هم نتیجه نداد، سومین راه هم خب دیگه، سعید آدمی نیست که این حق رو برای ناهید قائل باشه.
در نتیجه فقط سه راه میمونه1- طلاق 2- طلاق 3- طلاق !!!!
از طرفی دیگه تو این چند ماه باز هم خانوادهی سعید نمیخواستند بذارن، ناهید ترانه کوشولو( دخترش) رو ببینه. ولی مادر طاقت نمیاره چند بار دیگه هم میره مدرسه دخترش و با هم صحبت میکنن
تو یکی از این دیدارهای مادر و فرزندی، ترانه به مامانش میگه:
- مامان وقتی عزیز جون اینا به تو فحش میدن من تو دلم میگم خودتونین
- راستی، مگه سکه گرون شده؟
برای چی مامان این سوال رو میپرسی؟
- آخه بابا و عزیزجون اینا، همش از قیمت سکه حرف میزنن و به تو فحش میدن
میبینید، با اینکه این دوری مادر و فرزند آسیبهایی برای هر دو داشته، از جهاتی هم باعث رشد دختر کوچولو شده. این که مسائل روز رو این طوری بهش آگاهی پیدا میکنه.
اما در کل ضربهای که مادر دختر خوردن، اثرش بیشتر از این رشد فکری بوده. اینکه این دو تا چند وقته برای دیدن همدیگه با ترس و لرز اقدام میکنن و... .
ولی این طوری فایده نداشت، این حق ناهید بود که بتونه بدون استرس و اضطراب دخترش رو ببینه و پیش خودش بیاره . برای همین وقتی دادگاه برای این موضوع تشکیل میشه، قاضی حق رو به ناهید میده.
تو دادگاه، سعید دوباره به دلایل کلیشهای همیشگی رو میاره و میگه:" این اگه مادر بود، سر خونه زندگیش مینشست و از بچهاش مواظبت میکرد. ... ." اما قاضی رای خودش رو میده که ناهید میتونه هفتهای 3 بار پیش دخترش باشه.
این یکی از دو دادگاه جدید بود. دادگاه دوم مربوط به نفقه میشد که تو این دادگاه سعید محکوم به تهیهی یک منزل مسکونی مستقل و دادن نفقههای عقب افتاده و نفقههای حال حاضر میشه. که تنها در این صورت ناهید راضی به اومدن زیر یک سقف با سعید بشه.
اما خیلی واضح هست که هیچ وقت این مردک این کارها رو انجام نمیده. تو دادگاه هم با پر روئی تمام میگه، من میخوام داماد بشم.
تا اینجا اتفاقها خوب بد و در هالهای از ابهام بود. اما خبر خوب این هستش که ناهید تو دانشگاه علمی کاربردی قبول میشه. رشتهای تو زمینهی روانشناسی. البته اول میخواست حقوق بخونه، اما مادرش بهش میگه از وکالت خوشم نمیاد، چون توش دروغ راست با هم مخلوط شده ... . دانشگاه هم زیر نظر قوهی قضائیه هست.
دوستان عزیز از این به بعد ادامه این ماجرا رو فقط تو دو لینک زیر یکی تو برسا و یکی تو تبیان میثبتونم، چون از تکرار پرهیز بشه
لینک برسا لینک تبیان