به نام خدا
سلام
از این صحنه روی گل ها خیلی خوشم میاد. زیبایی گل ها رو مضاعف می کنه.
الان این تشبیه به ذهنم رسید که نمیدونم درسته یا نه (گریه ی از شادی یک گل :) )
میگن بهار همه چیش حُسن هستش.
سرماش و بارونش آدم رو مریض نمی کنه که هیچ، باعث طراوت سرحالی میشه.
باید دل زد به دریا تو بهار. نه باید دل و زد به بارون.
یه بارون نم نم که بیاد دیگه عالیه.
قطره های بارون رو پیرهنت چیکه چیکه میچیکه و تو یه سرمای ملایمی که بین قابل تحمل بودن و غیر قابل تحمل بودن هست حس می کنی.
انگار این سرما برزخی بین عذاب و سرخوشی هست. دقیقاً وسط وسط.
هی فکری مزاحمت می شه که نکنه سرما بخوری؟!
کاش یه کاپشنی یه چیزی دیگه می پوشیدی.
اما بعد یه فکر مراحم :دی، بهت می گه: نه خیلی هم خوب کردی. زیر این بارون رفتن عشقست :دی
یه وقت ترسو نشی خودتو مثل این آدمایی فراری از سرما و خطر و اینا بپوشونی!
و همین طور به راحت ادامه میدی تا به خشک شویی و رنگ رزی برسی. !
خب همین روز عید مامان من رو فرستاد برم لباسای خواهرم رو بدم خشک شویی و رنگ رزی
یه پالتو بود و یه شلوار.
حالا اگه گفتین کدومش رو باید بدم رنگ رزی کدوم رو خشک شویی؟
آبجیم گفت اشتباهی ندی ها. پالتو رو بده خشک شویی و شلوار رو رنگ رزی.
اگه اشتباه کنی پالتوت می کنم:))
منم برای این که خوب یادم بمونه تکرار می کردم : پالتو رنگ رزی، شلوار خشک شویی. پالتو رنگ رزی، شلورا خشک شویی ... .!
حرصش دیگه داشت درمیومد که با همین زمزمه رفتم بیرون :))
پرسون پرسون از رنگ رزی سراغ گرفتم که بعد که پیداش شد، دیدم بستس :(
بعد سراغ خشک شویی رفتم که باز بود!!!!!!!! :)
اما اونم گفت میره تا بعد سیزده ها. حالا اگه می خوای بده .
منم گوشی نبرده بودم، دست از پا دراز تر برگشتم :دی
خب آخه تلفن خشک شویی هم یه طرفه شده بود !
راستی مگه امروز یه بهتر بگم امشب، عید نمی شه؟ پس چرا امروز رو ریست نمی کنن بشه اول فروردین :دی !