بهمن 89 - محرم اسرار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محرم اسرار
درباره‌ی وبلاگ

به نام خدا سلام اینجا رو ساختم که از دلم برای دیگران و برای خودم بنویسم. امیدوارم دلنوشته‏هام تو اینجا مورد پسند دوستانم باشه. امیدوارم اینجا سکوی پرتابم به سوی شروع موفقیت‏های روز افزونم باشه.
موسیقی وبلاک
"
امکانات وب

بازدید امروز:10
بازدید دیروز:4
کل بازدیدها:318307

به نام خدا

 

سلام

 

شاید تعجب می‌کنید چرا این قدر زود آپ کردم. آخه چون این موضوع مهم بود و سیل اتفاقات زیادی در راهه

راستش این اتفاقاتی که میخوام بنویسم تو دوران امتحانات افتاد. امیدوارم بتونم بعد این همه مدت حق مطلب رو ادا کنم. تو قسمت قبلی گفتم که ناهید از پدر شوهرش شکایت کرد و دادگاه تشکیل شد.

چندین و چند هفته، شاید نزدیک به یک ماه میشد که از دادگاه فحاشی های پدر سعید گذشته بود و حالا دوباره طرفین به دادگاه احضار می‌شن. این بار اولی بود که رای دادگاهی کاملاً طرف ناهید رو گرفته بود. بله درست حدس زدین. پدر شوهر بد دهن، ریاکار و....، محکوم شده بود. حدس میزنید به چی؟ فکر می‌کنید به چه مجازاتی محکوم شده بود. باورتون نمیشه. رای دادگاه، شلاق (فکر کنم حدود 80 ضربه) و پرداخت 500 هزار تومن جریمه نقدی بود.

اما الان چیزی میخوام بگم که میدونم هر کدومتون یه عکس العمل متفاوتی نشون میدین. شاید برخیتون از ناهید بدتون بیاد و لجتون بگیره و بهش بگین حقشه که این بلا سرش اومده. شاید برخی دیگه بگین: نه، آفرین کار خوبی کرده.

ناهید وقتی رای دادگاه رو میشنوه اول خوشحال میشه که تونست حقانیتش رو اثبات کنه. اما شاید وقتی تصور شلاق خوردن یک پیر مرد 60 اندی ساله(البته نمیدونم تصورتون از مرد 60 ساله چیه، اما باید بدونید به نظر من که این پیر مرد زیاد هم پیر نیست و جوون مونده) رو می‌کنه، دلش به رحم میاد و می‌بخشه. نمی‌دونم یکی اونجا نبود بهش بگه حالا بخشش شلاق هیچی، چرا اون 500 هزار تومن رو بخشیدی.

شاید بتونم بفهمم این رفتار ناهید چه علتی داشته. این رفتار عفو و گذشت، ریشه در گذشته‌ای داره که با این خونواده زندگی می‌کرده.

بعد از دادگاه،  تیکه و متلکی نبود که پدر شوهر،  بار عروس نگون بختش نکنه.

حالا بعد این چند ماه، نذاشتن ترانه کوچولو بیاد پیش مامانش و ناهید برای اینکه بتونه بچه اش رو ببینه مجبوره بره مدرسه‌ی دخترش. خونواده‌ی سعید هم که میفهمن ناهید میاد مدرسه تا دخترش رو ببینه، تهدید کردن که مدرسه رو عوض کنن، تا دست مادر به دخترش نرسه(چه خانواده‌ی سنگدلی). اما ترانه کوچولو دختری که تنها 8 سالشه اون قدر زرنگ هست که وقتی کسی نباشه به مامانش زنگ میزنه و باز هم می‌گه: مامانی صبر کن بزرگ شدم و مسیر اتوبوس ها رو یاد گرفتم خودم یواشکی میام پیشت میبینمت.

ادامه دارد...

 


[ سه شنبه 89/11/5 ] [ 10:52 عصر ] [ پارسا زاهد ] [ نظرات () ]
اوقات شرعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پیوندهای دوستان