به نام خدا
سلام
شاید این 30 روز برای خیلی ها تو این گرما، خیلی طول کشید.
اما شاید بعضیها هم مثل من، چون زیاد تو این گرما این ور و اون ور نرفتن، در یه چشم به هم زدن تموم شد.
بعضیهای دیگه، شاید اون قدر براشون این ماه لذت بخش بوده که بازم در یه چشم به هم زدن تموم شده.
شایدم بعضی ها باشن که قرار گذاشته بودن خوب از این ماه استفاده کنن و نکردن (بازم مثل من) و این ماه براشون در یه چشم به هم زدن تموم شد و رفت.
و شاید هم... .
به هر حال تموم شد. چه سخت بوده باشه، حتی تو یکی دو روز؛ و چه آسون. شبهایی که ارزشش با تمام شبهای سال برابری میکرد و ارزش سه شبش با هزار شب!.
شبهایی که خدا مثل همهی شبها باران رحمتش رو رو سر همه میریخت و بر خلاف شبهای معمولی سال که چی میشد و مخلص میشدی و از این بارون کاسهای هم نسیب خودت میکردی؛ تو این شبها اگه بلد نبودی اخلاص هم داشته باشی، هر کار مباحی که میکردی، عبادت بود و از اون بارون رحمت نسیبت میشد. همه کارهای معمولی، مستحب شده بودند و خدا بی حساب برای مهمونای عزیزش، پاداش میداد.
فرصت خوبی بود تا گناهانتو کمتر کنی، تمرین کنی که ناخواسته گناه نکنی. معلوم نیست چه قدر موفق شدی. اما هر چی جمع کردی، آیندهی بهتری رو برای خودت رقم زدی.
نمیدونم اونقدر جمع کردم که امیدم به آینده به یقین تبدیل بشه؟
فقط میدونم این روزهای آخر دیگه قول دادم، خطایی هر چند کوچولو از من سر نزنه.
پ.ن1: فکر نکنید خودم رو اون دسته سوم فرض میکنم و با حالتی ریاکارانه میگم: وااااای چه زود تموم شد. نه من کجا و اونا کجا. من همون دسته اول و چهارم هستم که باز هم نتونستم اون طور که توانش رو داشتم از این ماه استفاده کنم.
پ.ن2: هر کاری کردی دیگه فرصت تموم شد. حالا خدا به همه که تو مهمونی دعوت شدن، هر چی هم جمع کردن و جمع نکردن، میگه: آخرش رو باید جشن بگیرید و شاد باشید. پس من هم شادم :)
تو هم شاد باش. نبینم افسرده باشیها؟ با تو هستم. آره با خود تو. لبخند بزن که عید اومده دوباره شادی و خنده:)