به نام خدا
سلام
بس کن این یاوه سرایی بس کن تا به کی خویش ستایی؟ بس کن
مخلصان لب به سخن وا نکنن بر کَن این ثوب ریایی، بس کن
تو خطا کاری و حق آگاه است حیله گر؛ زهد نمایی بس کن
هر پرستش که تو کردی شکر است بی خدا چند خدایی بس کن
توی شیطان زده و عشق خدا؟ نبری راه به جایی بس کن
میگن مهمون هست و میگن حبیب خداست؟؟؟؟!!!!
آخیش، بالاخره یک نفس راحت کشیدم.
این سه چهار روز برام بدترین روزهای عمرم بود. اون قدر بد و سخت، درست مثل اینکه به تعداد ساعت های این روز به جز شبهاش که خواب بودم سر جلسهی سخت ترین امتحان باشم.
جمعهی هفتهای که گذشت، بازم تو جادهی 206 رفتم. اما هیچ لذتی نداشت و دوست داشتم زود تر به خونه برسم.
خدایا منو ببخش که با ظالم همراهی کردم. به طنز مسخرهاش خندیدم . بهش احترام گذاشتم و لحظهای از اون مظلوم غافل شدم.
خدایا شکرت که بعد از هر خنده که همراهی با ظالم بود غم به چهرهام نشاندی و خدایا شکرت که سزای همراهی من با ظالم رو تو همین جادهی 206 و در همین دنیا با تاول زدن انگشتان پام دادی.
خدایا به خدایی تو قسم این غم و این درد تاول ها برام لذت بخش تر از هر چیز دیگری بود. و اون شادی های موقت در همراهی ظالم بدترین شکنجهی من.
خدایا خودت داد اون مظلوم رو برس و کاری کن دیگه چهرهی ظاهر فریب ظالم رو نبینم.