دی 91 - محرم اسرار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محرم اسرار
درباره‌ی وبلاگ

به نام خدا سلام اینجا رو ساختم که از دلم برای دیگران و برای خودم بنویسم. امیدوارم دلنوشته‏هام تو اینجا مورد پسند دوستانم باشه. امیدوارم اینجا سکوی پرتابم به سوی شروع موفقیت‏های روز افزونم باشه.
موسیقی وبلاک
"
امکانات وب

بازدید امروز:15
بازدید دیروز:7
کل بازدیدها:317829

به نام خدا

سلام

در شهر نجف شهر امام مظلوم هستیم. من، مادرم و مادر بزرگم یا به قول خودم که از کودکی معروف شده "مادر حسن داره :)".

مادر حسن داره نمی‌تونه زیاد راه بره، برای همین براش ویلچر گرفتیم. قراره پیاده حرکت کنیم تا کربلا.:)

 

پارسال بود که تصمیمم رو گرفتم و گذرنامه‌م رو گرفتم. حالا زمان وعده دیدار شده. و ما سه نفر به طرف میعادگاه حرکت می‌کنیم.:)

 هیییییی :((

 

ای کاش این چند خط بالا واقعیت داشت. ای کاش این روءیا به واقعیت پیوسته بود... .

 

پارسال به مادرم قول دادم که امسال دوتایی اربعین، کربلا هستیم. به مادرم گفتم اگه مردش هستی(یه چیزی تو مایه‌های همین :دی)، پیاده می‌خوایم بریم :). مادر حسن داره هم گفت میادش به شرطی که ویلچر براش بگیریم. اما.... . اما افسوس

هر چی به محرم نزدیک‌تر می‌شدم. تصور حضورمون در اربعین کنار بین‌الحرمین، کمتر می‌شد. بهتره بگم تصور من. قرار بود با پول خودم مادرم رو ببرم.

مشکلی از بابت پول نبود. اما انواع بهونه‌ها به ذهنم هجوم آوردن و گفتن، چطور می‌خوای مرخصی بگیری؟ یکی دو روز که نیست. اونم وقتی بخوای پیاده بری. اون قدر این بهونه وسوسه‌ش قوی بود که لازم نبود با بهونه‌ی امتحانات ترم، قانع بشم.

 

حالا تو محل کار با افسوس و آه به خبر سفر به کربلای همکارام گوش می‌دم. با بعضی‌شون حتی خداحافظی و روبوسی کردم. و حسرتی کشیدم که نگو :(.

 

دارم به اربعین سال آینده فکر می‌کنم. آیا زنده هستم که دعوت بشم؟ سال دیگه هیچ بهونه‌ای قبول نیست. حتی اگه سفر کربلا گرون‌تر هم بشه، پیاده هم که شده باید برم.

 

پ.ن1: اصلاً‌ شاید قسمت نبوده امسال برم. دلم رو خوش کردم به همین که شاید lمام حسین گفتند: سال آینده بیایید!! :) 

 

 


[ پنج شنبه 91/10/14 ] [ 12:1 صبح ] [ پارسا زاهد ] [ نظرات () ]
اوقات شرعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پیوندهای دوستان