به نام خدا
سلام
چند وفت پیش میرم بانک بانک سپه و میگم میخوام از حسابم پول برداشت کنم.
ــ میگه: چه قدر
میگم: 470 هزار تومن
ــ میگه: وا چه قدر زیاد!!! چه خبره این همه پول میخوای برداری چیکار
[یه جوری جبهه گرفته بود که انگار میخواستم ازش پول زور بگیرم ]
میگم: برای شهریه دانشگاه میخوام. دیگه داره ترم تموم میشه و شهریه ندادم
ــ میگه: تازه اول ترم هست که. کجا ترم داره تموم میشه؟ !!!
[!!!]
بالاخره پول رو میگیرم و میرم بانک صادرات
یه دونه شماره میگیرم و میبینم حدود 10 نفر جلوتر از من هستن. ساعت هم 11 و خوردهای
نگرانم که به کلاس آزمایشگاه میرسم یا نه
آهان الان یادم اومد کی بود :دی. همین پنجشنبه گذشته بود که آزمایشگاه داشتم :دی
نشستم رو صندلی و منتظر. اینجا بود که زمان هم برام زود میگذشت و هم دیر. دیر به خاطر این چند نفری که جلوتر از من بودن و زود به خاطر اینکه الانه کلاسم دیر بشه.
کلاس ساعت 12 شروع میشد و تا کلاس سه چهار تا ایستگاه مترو و یه خط عوض کردن فاصله داشتم
تو این انتظار بودم که یه دفه از پشت باجه یکی که به نظر رئیس میومد یه چیزی گفت. یه چیزی که اگه کسی مشمولش بود، انگار زودتر کارش راه میفتا.د
من نفهمیدم چی میگه و گفتم منظورتون رو نفهمیدم. بهم گفت: برداشت داری یا واریز؟
گفتم: می خوام شهریه بدم. شهریه پیام نور.
تا اینو گفتم: چشاش یه برقی زد. مثل کسایی که انگار معدن طلا پیدا کردن :دی
ــ گفت: بده، بده به خودم. بده خودم برات واریز میکنم.
پولها رو میدم و دو تا فرم واریز نقدی. مال خودم و آبجیم میگیرم :)
طفلکی خیلی ذوق کرده بود. انگار ته گاو صندوقشون رو هم جارو کشیده بودن و تشنه چند هزار تومن پول بودن
تمام و کمال احترام میذاره بهم و دو دستی رسید تقدیمم میکنه . ( البته دقیق یادم نیست شایدم دو دستی نبود:دی)
خلاصه من که هنوز پنج نفر جلوتر ازم بودن، کارم زود را میفته و با بدرقه نگاههای چپ چپ مردم که فکر کردن من آشنای رئیس بانک هستم از بانک خارج میشم. زود هم به کلاس آزمایشگاه میرسم
میرسم خونه و برای مامان و بابا و آبجیها تعریف میکنم.
بهم میگن: چه جالب بوده. درست مثل خنده بازار. تو خنده بازار هم وقتی میخواستن پول بدن هیشکی محل نمیذاشت و وقتی میخواستن پول بگیرن سر و دست میشکستن.
منم یه جیزی تو این مضمون گفتم. " خنده بازار باید پیش پای این دو بانک، لنگ بندازه"
پ.ن1: میگم: من که جدیداً خنده بازار رو میبینم، زیاد خندم نمیگیره. پیشنهاد میکنم یه سری تو ادارات و جاهای مختلف شهر بزنین. باورتون میشه، وضعشون بدتر از اون چیزیه که تو خنده بازار دیده میشه. بنده خدا از قولش نوشته بودن اگه دماوند فعال شد، میتونید برین تفریح و ازش عکس بگیرید. اصلاً هم خطر نداره!!!
پ.ن2: چه قدر آدم با مامانش راحتتره. حتی اگه پسر باشی. من که این طوری هستم.
پ.3: وقتی انتظار با امید همراه باشه، خیلی دلچسب میشه. هر چند دلهره کمی هم وجود داشته باشه اما اون امیدی که همراشه، انتظار رو شیرین میکنه.